.
همه ما در زندگی با چالشها و موانعی مواجه میشیم.
برای حل و عبور از موانع زندگی در هر زمینهای که هست، با تکسو در حل مسائل زندگی روزمره تون همراه باشید. تجارت و زندگی عمومی، هر دو می تونن با این تکنیک بهتر و راحت تر باشن.
مراحل مهارت حل مسئله:
یک چرخهای هست به نام PDCA که پروفسور ادواردز دمینگ اون رو بنا کرد. این چرخه الان پایه و اساس اکثریت قریب به اتفاق استانداردهای دنیا و مضمون بهبود مستمر یا همون هر روز بهتر از دیروز است.
در این تعریف، هر فرد باید برای انجام هر کاری اول plan یا برنامه ریزی کند. بعد برنامه را DO یا اجرا کند. آنچه که اجرا کرده را checkیا بررسی کند و در نتیجه بررسیهایی که انجام شد، بررسی شود چطور میتوان با در نظر گرفتن اقدامات اصلاحی و پیشگیرانه بعدی، آن اقدام یا act را برای دفعات بعدی در آینده بهتر از قبل انجام داد.
این تعریف به زبان سریع و ساده یعنی؛
صاحب نظرهای مهارت حل مسئله شاکله و مراحل مهارت حل مسئله را به شکلها و مراحل مختلفی ارائه کردن اما بیشتر صاحب نظران در مورد فرآیند مهارت حل مسئله، روی مدلی که جان دیویی ارائه کرده به عنوان یک مدل ایده آل اتفاق نظر دارند با بهبود و ساده سازی این مدل و ترکیب اون با مدلهای دیگه، مهارت حل مسئله را تقویت میکنه.
پس اگه بخواییم به مدلی با استفاده از مدل جان دیوبی و ادواردز دمینگ ارائه کنیم به این شکل اون رو مطرح میکنیم که در فاز پلن یا برنامهریزی ابتدا باید مسئله را دقیق بفهمیم، تشخیص بدیم و آن را به دقت تعریف کنیم، علل ریشهای وقوع مسئله را کشف میکنیم تا بتونیم برای مسئله راه حل و راهکار مناسبی پیدا کنیم.
در فاز do باید راه حل را اجرا کنیم. در فاز چک باید بررسی کنیم و بازخورد بگیریم که در مرحله اجرا چطور عمل کردیم و در فاز اکت باید اقداماتی رو طرح ریزی و برنامه ریزی کنیم که تضمین کنه مسئلمون دوباره به این شکل اتفاق نیفته یا اگر مسئله دوباره اتفاق افتاد بتونیم واکنش خیلی بهتری نسبت به آن داشته باشیم. در مدلی که خدمتتون ارائه میکنم، مهارت حل مسئله رو در ۵ گام توضیح میدیم.
مرحله اول مهارت حل مسئله: فهم و تعریف درست مسئله
از قدیم خیلی این جمله رو شنیدیم که فهم السوال نصف الجواب. یعنی فهمیدن مسئله نصف جواب رو با خودش به همراه داره و با فهمیدن مسئله انگار نیمی از جواب را پیدا کردیم. اما به نظر من موضوع عمیقتر از این حرفاست و تا وقتی مسئله را درست نفهمیم یقینا شانسی در حل ریشهای مسئله و پیدا کردن جواب صحیح برای مسئله نخواهیم داشت و در این صورت چندوقت بعد دوباره اون مسئله برامون تکرار میشه و باز لازمه باهاش مواجه بشیم و برای حلش توان و زمان و انرژی صرف کنیم.
در مرحله اول فرآیند حل مسئله، باید بتونیم مسئلمون رو خوب تشخیص بدیم و تعریف کنیم.
مرحله دوم مهارت حل مسئله: پیدا کردن راه حل
با نگاه مهارت حل مسئله، هر مسئلهای به دلایلی بروز پیدا میکنه. برخی دلایل، ظاهری و سطحی هستند و برخی دلایل هم ریشهای. اجازه بدید با یک حکایت بیشتر این مفهوم رو توضیح بدم:
میگن یکی از کنار یک رودخونه داشت رد میشد یک دفعه صدای داد و فریاد و کمک شنید. جلوتر رفت دید یک نفر داره غرق میشه و کمک میخواد، پرید تو آب و به هر زحمتی بود طرف رو نجات داد. هنوز پاش به خشکی نرسیده بود دوباره صدای داد و فریاد یکی رو شنید که در حال غرق شدنه و کمک میخواد. دوباره زد به آب و طرف رو نجات داد. باز تا دومی رو نجات داد یک صدای درخواست دیگه شنید تا اینکه یک عابری که از اونجا رد میشد به ناجی گفت بالاتر روی پل یک دیوانه ایستاده و هرکی از رو پل می گذره رو میندازه تو آب، اگه میخوای به مردم کمک کنی و مشکل رو به طور کامل برطرف کنی و زودتر تمومش کنی، برو اون دیوونه رو از روی پل دور کن.
اگه به زندگی خودمون و اطرافیانمون دقیق نگاه کنیم میبینیم که شبیه این حکایات به شکلهای مختلفی در زندگیمون داره اتفاق میفته و مدام تکرار میشه و چون به دید حل مسئله نگاهشون نمیکنیم، متوجهش نیستیم.
مرحله سوم مهارت حل مسئله: اجرای راه حل
فاز اجرای مسئله مرحله بسیار مهمی در فرآیند حل مسئله هست و اصلا اثر بخشی مهارت حل مسئله به اینه که بتونیم ایدههامون رو اجرایی کنیم.
مرحله چهارم مهارت حل مسئله: بررسی مسئله و گرفتن بازخورد
بازخورد گرفتن یعنی اینکه مدام ایدههامون رو اجرا کنیم و اونها رو بررسی کنیم که مطابق با برنامه و خواستههامون پیش رفتن یا نه. یعنی اقدام کنیم و اون اقدام رو در معرض آزمون و خطا قرار بدیم و هی سعی کنیم برای دفعات آینده یک قدم اون رو بهتر انجام بدیم. بازخوردهایی که از تصمیمها میگیریم کلیدهای یادگیری و هدایتگر ما به سمت راه درست هستند و میتونیم با گرفتن بازخورد دقیقا متوجه بشیم که چطور از نقطه a به نقطه b برسیم.
بازنگری اجرا یا بازخورد میتونه هم حین اجرا اتفاق بیفته و هم بعد از اجرا. ما بازنگری بین دورهای یا حین اجرا را انجام میدیم تا در صورتی که نیاز بود مسیر و هدفمون را در ادامه برای حل مسئله اصلاح کنیم. مثلا وقتی داشتیم برنامه رو اجرا میکردیم، اگر برنامه خوب پیش نمیرفت یا از حد توانمون خارج بود، بجای اینکه بیخیال هدفمون بشیم راهحلهای دیگهای رو امتحان کنیم. بعد از بازخورد ممکنه به این نتیجه برسیم که مسیر درسته باید فقط برنامه اجرا رو سبکتر کنیم. مثلا اگه قرار هست هفتهای یک کیلو وزن کم کنیم و میبینیم سختمونه بجاش ماهی یک کیلو وزن کم کنیم.
مرحله پنجم مهارت حل مسئله: تضمین برای واکنش بهتر به مسئله
تا حالا چند بار تو زندگیتون برای یادگیری زبان، حالا چه تو کلاس چه به صورت شخصی تلاش کردید و بعد از مدتی موضوع رو کامل رها کردید؟ به نظرتون مشکل چی بوده که هر بار شروع کردید نتونستید این مهارت رو به یک نقطه قابل قبول برسونید؟ تا حالا به مسئلتون اینجوری فکر کردید که چی کار کنم برای دفعه بعدی دوباره گرفتار همین مسیر و اشتباهات و تجربه دوباره نشم؟ تا حالا فکر کردید که اگه دوباره بخوایید زبان بخونید چی کار باید بکنید که این بار مثل دفعههای قبل نشه و بتونید این بار تا سطحی که نیاز هست این مهارت رو یاد بگیرید؟
در مرحله آخر چرخه PDCA یا همون مرحله Act اینه که اقدامی انجام بدیم که اون مسئله حداقل به همون شدت دوباره برامون تکرار نشه و به قول معروف از یه سوراخ دو بار گزیده نشیم. اگر آدما با فرآیند حل مسئله به مسئلههاشون نگاه کنن و از اتفاقات اون مسئله درس بگیرن هیچ اشتباهی رو دو بار مرتکب نمیشن و یا حتی از اشتباهاتی که دیگران مرتکب شدن درس میگیرن و هیچوقت اونو انجام نمیدن. پس ایده آل و مطلوب ما اینه که طوری مسئله رو حل کنیم که دیگه برامون تکرار نشه. به عبارت دیگه ما باید از شکست و تجربه ناموفقی که داشتیم به بهترین نحو استفاده کنیم تا برای هر تجربه منحصربهفردی فقط یک بار تجربه ناموفق داشته باشیم.